کد خبر : 1219
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۲

علی‌قاسمعلی

هِق‌هِق مادران گرگانی، بدرقه شهدای فاطمی

هِق‌هِق مادران گرگانی، بدرقه شهدای فاطمی
پیرزن، قاب کوچکی از عکس یک نوجوان دهه پنجاهی در دست دارد و با گام‌های لرزان اما استوار به دنبال سیل جمعیت در حال حرکت است . نجواهای مادرانه و هِق‌هِق پُر زارش از فاصله چند متری هم به گوش می‌رسد «پِسِر. تِ مار بمیره».

به گزارش خبرنگار نقل‌نو، این مادر شهید برای اهالی گرگان، چهره‌ای شناخته‌شده است . اهالی این شهر او را که بیش از سه دهه به دنبال نشانه‌ای از فرزند شهیدش همه جا را زیرپا گذاشته به خوبی می‌شناسند.

او امروز و در مراسم تشییع یک شهید گمنام در گرگان چادر به کمر بسته و با عکس کوچک فرزند جاویدالاثرش، نقش مادر را برای این شهید ایفا می‌کند.

هنوز از حدود ۲۲۰ شهید جاویدالاثر گلستان نشانه‌ای به خانواده نرسیده و چه بسا پدر و مادرانی که برای شنیدن نشانی از فرزندشان چشم به در مانده و بی خبر از سرنوشت پسر رشیدشان دست از دیار فانی شستند.

کمی که با دقت بیشتر به جمعیت نگاه می‌کنم، پیرمردی را می‌بینم که زیرتابوت را گرفته و انگار پیوستگی عمیقی با این شهید گمنام دارد.

در رسای یک جوان، اشعاری می‌خواند و چیزهایی می‌گوید که اشکش را درآورده و شانه‌هایش را بالا و پایین می‌برد.

“حسن جان! تویی بابا! حتما این دفعه دیگه اومدی . پسرجان مادرت مریضه و نتونست بیاد. من اودم از تو براش خبر ببرم. چشمام خوب نمی‌بینه. کاش بودی زیر تابوت منو می‌گرفتی. پهلونم کجایی؟»

این‌ها را که می‌گوید دیگر طاقت از کف می‌دهد و زیرتابوت را رها می‌کند.

چند نفر زیر بغل پیرمرد را گرفته و او را به سمت خودرو سواری که حاشیه خیابان پارک شده می‌برند.

حرف‌های پیرمرد، جمعیت را منقلب کرده است. نوایی در خیابان می‌پیچد «شهید گمنام سلام خوش آمدی مسافر من خسته نباشی پهلوون » و جمعیت با این صدا همنوا می‌شوند.

خیابان پر از افرادی است که آنها هم مثل من برای وداع آخر با مهمانان عزیز آمده‌اند. هر دقیقه که می گذرد بر ازدحام جمعیت اضافه می‌شود و فوج فوج اهالی گرگان از راه می‌رسند.

اواخر پاییز است و سوز باد آذرماه صورت جمعیت را سرخگون کرده اما سیلی سرد باد هم نتوانسته باعث کمرنگ شدن حضور مردم شود.

هر از چندی از گوشه و کنار حاضران، فردی با صدای رسا جمعیت را به ذکر صلوات دعوت می کند.

پیکر شهدا که از دور نمایان می‌شود ولوله‌ای در جمعیت می‌افتد و اشک‌ها جاری می‌شود . یکی از درون جمعیت، مشایعت‌کنندگان را به فرستادن صلواتی دیگر دعوت می‌کند و با صدای بلند می گوید بر «جمال محمد مصطفی صلوات»

هر کسی در دل خود زمزمه‌ای دارد. زن میانسالی در گوشه پیاده‌رو ایستاده است و دستان پسرکی که پیشانی‌بند «یازهرا» بسته را محکم گرفته و با نگاه کردن به تابوت شهید آرام آرام اشک می‌ریزد.

مادر شهیدی که عکس قاب کرده فرزندش را در دست داشت بار دیگر در میان سیل جمعیت می‌بینم.

از میان جمعیت خود را به سختی از لابلای جمعیت رد می‌کند و به نزدیکی تابوت شهید می‌رسد و در راه زمزمه می‌کند « پسرم! میدونی مادرت کجاست؟ میدونی منتظرته؟ نمیدونم زنده‌ست یا نه ولی مطمئنم خیلی منتظرت بود. مادرجان غریبی نکن. من مثل مادرتم. این جمعیت هم مثل خواهر و برادرت هستن.»

حرف‌های این مادر شهید مرا به یاد بی‌بی رقیه همسایه قدیمی مادرم می‌اندازد که تنها فرزندش را خودش با سلام و صلوات راهی جبهه‌ها کرده بود.

فرزندی که دانشجوی رشته مهندسی دانشگاه تهران بود و با کنارگذاشتن درس و تحصیل به همراه پدر راهی جبهه‌ها شد اما پس از ۲ ماه دیگر خبری از او نشد.

بی‌بی‌رقیه از آن‌زمان تا ۲ سال قبل که پیمانه عمرش پرشده بود هر روز صبح جلوی در خانه را به امید دیدار پسر آب و جارو می کرد اما خبری از پسرش نشد که نشد.

غرق در افکارم بودم که با صلوات جمعیت به خودم آمدم. پیکر شهید گمنام به چهار‌راه شهدا رسیده و انگار همه اهالی شهر به استقبال این ستاره خط‌شکن و پرستوی شکسته‌بال آماده‌اند.

گلستان امروز و در سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) میزبان ۴ شهید گمنام بود.

۲۲۰ شهید گلستان در حال حاضر مفقودالاثر و جاویدالاثر هستند.مطابق داده‌ دستگاه‌های مرتبط در گلستان، نزدیک به ۳۳ هزار رزمنده از این استان در جنگ تحمیلی شرکت داشتند و نیز این استان شمالی در دوران پیروزی انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس چهار هزار شهید تقدیم کرده و افزون بر این ۱۳ هزار جانباز و هزار و ۱۷۸ آزاده دارد.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.